اسامی قاتلان امام حسین و سرنوشت شوم آن ها

فرجام قاتلان امام حسین(ع) و یارانش
در روز دهم ماه محرم سال ۶۱ه.ق ، افراد بسیاری در سپاه دشمن دست خود را به خون امام حسین(ع) و یاران او آغشته کردند. این افراد هرگز عاقبت به خیر نشدند و یک روز خوش در زندگی پس از قیام عاشورا ندیدند.در این بخش از دین و مذهب نمناک به معرفی چند تن از دشمنان و قاتلان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و سرنوشت شوم آنان در این جهان می پردازیم.

واقعه عاشورا

قاتلان امام حسین چگونه مردند؟
مرة بن منقذ:قاتل حضرت علی اکبر(ع)
از لشگریان عمربن سعد در جنگ با امام حسین (ع) در عاشورا سال ۶۱ ه.ق بود. او از طایفه «عبدالقیس» و مردی دلیر و بی باک بود. در واقعه کربلا هنگامی که حضرت علی اکبر(ع) به میدان رفته و تعدادی از دشمنان را به هلاکت رساند، کسی نمی توانست در مقابل او به مبارزه آید. مرة بن منقذ، که از دلاوری های آنحضرت، به خشم آمده بود، به میدان آمد و گفت:بزرگترین گناهان عرب بر گردن من که اگر علی اکبر بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش نگذارم.

زمانی که حضرت علی اکبر(ع)با شمشیر خود به دشمن بار دیگر حمله کرد، مرة، راه را بر او بست و با ضربه ای که به او زد، آنحضرت به زمین بیفتاد. آنگاه دشمنان آن حضرت را محاصره کرده و به شهادت رساندند. البته روایات مختلفی در مورد نحوه به شهادت رسیدن آن حضرت وجود دارد.

سرانجام کار او:
چند سال بعد از واقعه کربلا، سال ۶۴ هـ.ق، مختار به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد و بیشتر دشمنان و قاتلان عاشورا را به سازی اعمالشان رسانید.

مختار دستور داد اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند سپس هر دو چشمش و بعد لبانش را بریدند و آخر کار سر از بدنش جدا کرده و بعد تنش را در آتش سوزاندند.

حضرت علی اکبر

اسد بن مالک
از عناصر خبیث قاتل و سرسپردگان بنی امیه در کربلا بود. بعضی از مورخین چون «ابن شهرآشوب در مناقب» و سیدمحسن امین در «اعیان الشیعه» و قاضی نعمان او را شریک در قتل حضرت عبدالله فرزند مسلم بن عقیل (ع) با همدستی عمروبن صبیح صیداوی می دانند و در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) چنین آمده است:

السلام علی القتیل بن القتیل «عبدالله بن مسلم بن عقیل» و لعن الله قاتله عامر بن صعصعه و قیل اسد بن مالک، و امام زمان (ع)، او را لعنت کرده است.

اسید [اسد]، جزو همان ده نفری بود که بر پیکر امام حسین(ع) با اسب تاختند و استخوان ها و سینه آن حضرت را درهم شکستند. اسد پس از آن برای دریافت جایزه نزد ابن زیاد ملعون رفت و شعری به این مضمون خواند:

ما سینه حسین را درهم کوبیدیم بعد از آن که پشت او را لگدمال کردیم با اسبان قوی هیکل و تیزتاز!! (لعنة الله علیه)

ابن زیاد گفت:شما چه کسانی هستید؟

گفتند:ای امیر ما کسانی هستیم که نیکو خدمت کردیم. ابن زیاد وقعی بر ایشان نگذاشت و فرمان داد تا جایزه کمی به آنها دهند.

چون نسب این ده نفر را بررسی کردند، دیدند که همه حرامزاده و از اولاد زنا بودند.

سرانجام کار او:
مختار بعد از قیام خود برای خونخواهی از شهیدان عاشورا در سال ۶۶ ه.ق، دستور داد دست و پای این ده نفر را با میخ های آهنین بر زمین بکوبند و با اسب بر روی بدنشان بتازند تا در زیر سم اسب ها به هلاکت برسند. (ملهوف ص ۱۸۲، بحارالانوار ج۴۵ ص۵۹)

حضرت علی اکبر

عمرو بن صبیح صیدایی
از عناصر خبیث حکومت بنی امیه و از قاتلان شهداء کربلا

یکی دیگر از گروه ده نفری که بر پیکر مبارک اما حسین(ع) پس از شهادت با اسب تاختند، عمرو بن صبیح بود. در منابع تاریخی نام او را صدایی، عمروبن صبح و… ذکر کرده اند.

مورخان بسیاری گفته اند که روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، در سرزمین کربلا، یکی از فرزندان حضرت مسلم بن عقیل (ع) بنام عبدالله [عبیدالله] و مادرش رقیه دختر حضرت علی(ع) به جنگ و مبارزه با دشمن آمد که «عمروبن صبیح» تیری به طرف او پرتاب کرد. عبدالله دست خو را بر پیشانی سپر کرد، اما تیر به دست او اصابت کرد. آن گاه یکی دیگر از دشمنان نیزه ای را به سمت قلب عبدالله پرتاب کره و او را به شهادت رساند. همدستان دیگر عمروبن صبیح «زید بن ورقاء جهنی» و به نقلی «اسد بن مالک» نام داشت.

بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع)، به دستور عمربن سعد به همراه ۹ تن دیگر ، با اسب بر بدن مطهر آن حضرت تاخته و استخوان سینه و پشت و پهلو را درهم شکستند.

سرانجام کار او:
ماموران مختار به دستور او خانه عمروبن صبیح،محاصره کردند. او که با شمشیر در زیر بالین خود و در پشت بام خوابیده بود، وقتی خود را در محاصره دید ، می خواست شمشیر را بردارد که ماموران زودتر از او برداشته و او را به نزد مختار آوردند. به دستور مختار، نیزه داران آنقدر نیزه بر او زدند، تا به هلاکت رسید.

شهادت

بدیل بن صریم (حریم)
از قاتلان حضرت حبیب بن مظاهر اسدی و عناصر خبیث و جنایتکار تاریخ که از قبیله بنی تمیم و از بنی عقفان بود.

واقعه شهادت حبیب بن مظاهر

ظهر روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق که حسین بن علی علیه السلام در سرزمین کربلا می خواست با یارانش نماز را به جا آورند و از سپاه کوفه مهلتی می خواست.

حصین بن تمیم [نمیر] که یکی از مردان سپاه دشمن بود،رو به سپاه اندک اما گفت:نماز شما پذیرفته نیست. حبیب که از اصحاب خاص امام بود در جوابش گفت:ای احمق نادان! گمان می کنی که نماز از آل رسول قبول نیست ولی از تو پذیرفته است.

ناگهان حصین به حبیب حمله کرد و حبیب نیز به او حمله ور شد و ضربه ای بر صورت اسب آن ملعون زد که بر اثر آن، حصین بن تمیم از اسب به زمین افتاد؛ عده ای از نیروهای سپاه کوفه با عجله آمدند و او را نجات دادند، حبیب در جنگی سخت عده زیادی از دشمن را کشت و این بار، «بدیل بن صریم» بر حبیب بن مظاهر حمله نمود و شمشیر بر سر مبارکش زد که حبیب بر زمین افتاد. این واقعه از همین جا با کمی اختلاف نقل شده است برخی مورخین گویند که پس از ضربه شمشیر بدیل بن صریم، دیگر حبیب نتوانست از جا برخیزد و لذا یک مرد تمیمی دیگر سر مبارک او را از بدن جدا کرد.

قاتل امام حسین

سرانجام او:
قاسم، فرزند حبیب بن مظاهر که در قیام عاشورا سن کمی داشت ، اما صحنه کشته شدن پدر در ذهن او باقی مانده و همیشه در انتظار روزی بود تا قاتل پدرش را از صفحه روزگار برچیند و این امر بعد از چند سال در زمان مصعب بن زبیر که به جنگ با جمیرا (خمیرا) لشگر کشیده بود و آن مرد تمیمی در آن لشگر بود، اتفاق افتاد. قاسم بن حبیب توانست داخل اردوگاه مصعب شود و آنجا قاتل پدرش را دید و در نیمروزی، موقعی که قاتل در خیمه ای در خواب بود، او را با شمشیر به قتل رساند و هلاکش کرد.

حصین بن نمیر
حصین بن نمیر سکونی یا “حصین بن تمیم” از سران امویان و از دشمنان آل علی بن ابیطالب علیه السلام، وی از قبیله کنده و از «بنی تمیم» بود که از جنایت و شقاوت هیچ کوتاهی نکرد. پدرش،”تمیم بن اسامة بن زبیربن ورید تمیمی” همان کسی است که وقتی علی (ع)فرمود:«سلونی قبل ان تفقدونی» از من هرچه می خواهید بپرسید قبل از اینکه از میان شما نباشم، پرسید تعداد موهای سر من چه قدر است؟ البته حضرت فرمودند:به خدا قسم می دانم ولیکن کجاست برهان آن! یعنی از کجا بر “تو” معلوم کنم که عددش همانست که من می گویم. حصین از دلاوران و شجاعان عرب نیز بود و همیشه با آل البیت علیه السلام دشمنی داشت و از مخالفان سرسخت شیعه بود.

در حادثه عاشورا سال ۶۱ هـ ق، از فرماندهان گروه تیرانداز بود که به سپاه حسین بن علی علیه السلام حمله کردند. در شهادت حبیب بن مظاهر، از یاران “اباعبدالله حسین بن علی” در عاشورا ۶۱ هـ ق، دستی داشت و بعد از شهادت آن بزرگوار، سر مقدس او را در کوفه برگردن اسب خویش آویخت تا به قصر “ابن زیاد” ببرد، به نقلی بعدها پسر حبیب بن مظاهر یعنی قاسم کمین کرد و او را کشت.

عاشورا

سرانجام او:
در سال ۶۶ هـ ق، در نهضت خروج مختار ثقفی، بعد از کشته شدن “ابن زیاد” در جنگ با “ابراهیم اشتر”، “حصین بن تمیم” یا “نمیر” بدست “شریک بن جدیر تغلبی” در نزدیکی موصل کشته شد.

عمرو بن حجاج زبیدی
از سران شهر کوفه و فرماندهان اصلی سپاه «ابن زیاد و عمربن سعد» در جنگ با امام حسین (ع) بود.دخترش «رویحه» همسر هانی بن عروه مرادی بود.

در اولین روزهای نهضت حسینی، او همراه افردی دیگر همچون شبث بن ربعی، حجار بن ابجر و…، نامه ای برای امام حسین(ع) نوشت و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد! او به دستور ابن زیاد در روز هفتم ماه محرم سال۶۱ ه.ق با ۵۰۰ نفر سوار، به کنار رود فرات آمدو آب را به روی امام حسین(ع) و یارانش بست. با زیاد شدن عطش یاران امام، حضرت اباالفضل از طرف برادرش مأموریت پیدا کرد تا همراه ۳۰ نفر سواره و ۲۰ نفر پیاده، دنبال آب بروند و نافع بن هلال جملی پیشاپیش آنها حرکت کرد. به دستور حضرت ابالفضل(ع)، نافع بن هلال و سوارانش به سپاه دشمن حمله کردند و پیادگاه توانستند مشک ها را پر از آب کرده و به خیمه ها ببرند.د مشک ها را از آب پر کرده و به خیمه ها برسانند.

پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران ، سرهایشان به دستور عمربن سعد، از بدن ها جدا شد و توسط او و شمربن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، به کوفه بردند. وی به هنگام قیام مختار و جنگ او با «عبدالله بن مطیع»، از مشاوران عبدالله بود و مردم را علیه مختار گردهم آورد.

بنی امیه

سرانجام او:
در زمان قیام مختار، عمروبن حجاج می دانست که کمترین مجازات برای و مرگ است، او آ«قدر ترسیده بود که خانه خود را رها و از راه «واقصه» و «شرافه» توانست از دست مأموران مختار فرار کند. به نقل از ابومخنف که گفت:هیچکس از او خبر نداشت. معلوم نیست ک آسمان او را ربود یا زمین او را فرو برد.

در بعضی نقل ها چون ارشاد، اعلام انوری و احقاق الحق آمده است که:مأموران مختار او را در بیابانی پیدا کردند که از شدت تشنگی، از رمق افتاده هلاک شده بود، او را گرفته و سپس سرش را از بدن جدا کردند و نزد مختار بردند.

ابن حوزه
عبدالله بن حوزه تمیمی از قبیله بنی تمیم و از هتاکان لشگر عمربن سعد در کربلا بود که مورد نفرین امام حسین(ع) قرار گرفت.

روز عاشورا، زمانی که لشگر بنی امیه به سپاه امام حسین (ع) حمله کرد، ابن حوزه، مقابل لشگر رفت و امام علیه السلام را چند بار با لحن بسیار تند و خشن صدا زد. امام در مرتبه آخر جلو آمده و فرمود چه می خواهی؟ او گفت:ابشربالنار «بشارت باد تو را به آتش دوزخ»

امام علیه السلام فرمود:او کیست؟ گفتند:ابن حوزه تمیمی.

آن حضرت گفت:دروغ گفتی من نزد پروردگارم می روم که مهربان است و شفاعتش پذیرفته؛ آنگاه حضرت، او را نفرین کرد و فرمود:خدایا او را به آتش دوزخ ببر.

ابن حوزه عصبانی شده و خواست که اسب خود را به طرف حضرت بجهاند، اما اسبش چموشی کرد و او را از پشت خود طوری انداخت که پای چپش در رکاب و پای دیگرش واژگون شد. مسلم بن عوسجه یکی از اصحاب امام، بر وی تاخت و شمشیر به پای او زده و از تن جدا کرد. اسب همچنان می دوید و سر او را به هر سنگ و کلوخ و درختی کوبید تا مرد. و روحش به آتش دوزخ رفت.

سپس اسب آنقدر با سم خود بر او کوفت و پاره کرد که تا اینکه به جز دو پا چیزی از او نماند.

لشگر یزید

خولی بن یزید اصبحی
خولی پسر یزید اصبحی یکی از دژخیمان شهر کوفه بود که سر امام حسین(ع) را از کربلا به کوفه برده و در خانه خود پنهان نمود. وی همچنین از قاتلان عثمان بن علی فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بود.

در روز دهم محرم (عاشورا) در سال ۶۱ هـ ق، در جنگ با سپاه حسینی، زمانی که امام از اسب به زمین افتاد و به شهادت رسید، دشمنان سر مطهر او را از بدنش جدا کردند، خولی به دستور عمربن سعد، سر بریده شده را به همراهی حمیدبن مسلم ازدی، برای ابن زیاد، والی کوفه برد.خولی دو زن داشت،که یکی از قبیله حضرمیان و یکی از قبیله بنی اسد بود.

سرانجام او:
در سال ۶۵ هجری قمری، مختار بعد از قیام خود، «معاذبن هانی» و «اباعمره کیسان» را به سراغ خولی فرستاد. یکی از همسران خولی که کینه او را از زمان آوردن سر امام حسین به منزل داشت، محل اختفای او را که در بیت الخلاء (مستراح) بود به ماموران مختار نشان داد. آنها خولی را دستگیر کرده و به نزد مختار بردند.به دستور مختار، خولی کشته شده و جسدش را سوزاندند.سپس خاکستر آن را بر باد دادند.

سنگ سر امام حسین

عبدالرحمن بن محمد اشعث (اَشعَث)
عبدالرحمن، از سرکردگان سیاسی و نظامی بنی امیه و پسر محمد بن اشعث بن قیس کندی ازدی کوفی بود . نام او در تاریخ با عنوان «ابن اشعث» مطرح شده است.

وی از قبیله بزرگ «کنده حضرموت در جنوب عربستان» و بسیار زیرک بود. او و خاندانش میانه خوبی با آل پیامبر (ص) نداشتد. به تعبیر امام صادق (ع) اشعث که پدر بزرگش بود شریک در قتل علی بن ابیطالب (ع)، عمه اش جعده، قاتل امام حسن مجتبی (ع) و پدرش محمد بن اشعث که در قتل حسین بن علی (ع) شرکت داشت. عبدالرحمن نیز از همین قبیله سرشناسی بوده که در ۴۰ سال اول خلافت بنی امیه، همکاری با امویان را در برابر دولتمردان و مراکز قدرت دیگر ترجیح میداند. او در اولین کار سیاسی خود در سال ۶۰ ه.ق به هنگام قیام حضرت مسلم بن عقیل و مخفی شدن او بود،عبدالرحمن در جلسه ای که «عبیدالله بن زیاد» و پدرش محمد گفتگو می کردند وارد شده و آنها را از محل اختفای حضرت مسلم باخبر می کند. همین خبر دادن او موجب دستگیری و به شهادت رسیدن مسلم می شود.

سرانجام او:
روایات بسیاری درباره سرانجام ابن اشعث وجود دارد ، اما همه آنها در یک موضوع مشترک هستند که عبدالرحمن زنده به دست حجاج ثقفی نرسید، نامه ها و پیام ها و یا تهدیدهای حاکم عراق یعنی حجاج به «رتبیل»، سرانجام او را مجبور کرد تا عبدالرحمان را تسلیم کند. او در راه خود را از بام قصری به پائین انداخته و خودکشی کرد.

قاتلان در کربلا

رشید ترکی:قاتل هانی بن عروه مرادی
او از بستگان عبیدالله بن زیاد (حاکم کوفه در سال ۶۱ هـ.ق) بود، پس از کشته شدن حضرت مسلم بن عقیل و دستگیری هانی بن عروه، به دستور ابن زیاد، او را به بازار گوسفندفروشان بردند تا بکشند. دستهای هانی بسته بود و دائما قبیله مذحج را (که قبیله خودش) بود، صدا می کرد و چون یاری نداشت، خواست که به وسیله ای، از خود دفاع کند،رشید او را با شمشیر به قتل رساند.مدتها بعد عبدالرحمان بن حصین، رشید ترکی را در «خازر» همراه عبیدالله دید و چون او را شناخت، با نیزه به او حمله و او را کشت.

زرعة بن ابان بن دارم
از عناصر خیبث سپاه عمربن سعد که در کربلا، مانع دسترسی امام حسین(ع)به آب شد،در روز عاشورای سال ۶۱ هـ.ق، زمانی که امام گروه زیادی از دشن را به هلاکت رساند، تشنگی زیادی بر ایشان غالب شد، به همین دلیل به طرف رود فرات رفت،اما عمروبن حجاج با چند صدسوار اطراف آنجا را محاصره کرده بودند.

کوفیان می دانستند که اگر آن حضرت جرعه ای آب بنوشد این بار چندین برابر از آنها بکشد و بسیاری قلع و قمع کند. همین جا بود که «زرعة بن ابان از قبیله بنی دارم» دستور دارد که:

میان حسین و آب فرات حایل شوید و مگذارید که او بر آب دست پیدا کند و خودش بر اسب سوار شد و مردم هم دنبال او رفتند تا بین حسین علیه السلام و آب مانع شدند.

امام حسین او را نفرین کرد و فرمود:خدایا او را تشنه گردان. زرعه خشمگین شد و تیری بر چانه آنحضرت زد امام علیه السلام تیر را بیرون کشید و دستش را زیر حنک (چانه) گرفت، هر دو دست از خون پر شد. آنگاه گفت:خدایا از آن چه با پسر دختر پیغمبرت انجام می دهند سوی تو شکایت می کنم، خدایا آنها را یک به یک بشمار و بکش و پراکنده کن و یکنفر از آنها را باقی مگذار.

چیزی از این واقعه نگذشت که خداوند تشنگی را بر زرعة بن ابان، مسلط کرد و او هرگز سیراب نمی شد.

اسب امام حسین

سرانجام او:
اکثر مقاتل نوشته اند که زرعة بن ابان، مدت کمی بعد از شهادت امام حسین علیه السلام زیست و بعد مبتلا به عطش شد به گونه ای که از سرما و گرما فریاد می زد گویا آتشی از شکمش شعله می کشید و پشتش از سرما می لرزید. هرچه آب می خورد سیراب نمی شد. آب را برای او سرد می کردند و با شکر مخلوط و پیاپی به او میدادند، اما مدام فریاد می زد «آبم دهید». او پشت سر هم از کوزه های پرآب می نوشید اما سیراب نمی شدو فریاد می کرد که تشنگی مرا کشت.چیزی نگذشت که شکمش مانند شکم شتر برآمد و ورم کرد و بعد ترکید و او هلاک شد.

زید بن ورقاء جهنی
از عناصر خبیث و از قاتلان شهداء در کربلا بود. عده ای از مورخین، او را از همدستهای قاتل حضرت اباالفضل (ع) می دانند. در بسیار از روایات او قطع کننده دست راست حضرت ابوالفضل العباس(ع)، در روز عاشورا بود.

آن زمان که حضرتش برای آوردن آب به طرف رود فرات رفته بود، زیدبن ورقاء با حکیم بن طفیل، در نخلستانی اطراف رود فرات کمین کرده بودند. همین که حضرت آب برداشتند تا به خیمه ها برسانند، آن دو نفر حمله کرده و دستان آن حضرت را قطع نمودند.

امام باقر علیه السلام، در روایتی می فرمایند:

زیدبن ورقاء و حکیم بن طفیل طائی هر دو در قتل عباس بن علی علیه السلام شرکت داشتند. (مقاتل الطالبین/ ۸۲- ترجمه رسولی محلاتی)

ابوالفضل العباس

سرانجام کار او:
سال ۶۶ هـ.ق، در زمان قیام مختار بن عبید ثقفی، زید توسط عبدالله بن کامل شاکری و عده دیگری، خانه اش محاصره و او دستگیر شد.

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت کرده است. آنجا که به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چنین سلام و درود می فرستد:

سلام بر ابی الفضل عباس بن امیر المومنین علیه السلام، او که با دادن جان خود با برادرش همدردی نمود از امروز دنیا، برای فردای قیامت توشه برگرفت و جان خود را فدای برادرش کرد و رفت تا آب بیاورد ولی دو دستش بریده شد. خداوند دو قاتل او «یزید بن رقاد حیتی»، و حکیم بن الطفیل الطائی را لعنت کند.

حفص
پسر عمربن سعد که در واقعه کربلا به همراه پدر خبیث خود مرتکب جنایات بسیار شده و پدر خود را به قتل امام حسین(ع) تحریک نمود.

سرانجام او:
هنگامی که عمربن سعد به دست مأموران مختار ثقفی، به هلاکت رسید و سر بریده او را نزد مختار آوردند، حفص دستگیر شده و در کنار مختار ایستاده بود و به سر پدر نگاه می کرد. مختار به او گفت:این را می شناسی؟ گفت آری. انالله و انا الیه راجعون. زندگی پس از او زشت است. مختار گفت:راست گفتی و دستور داد همانجا او را کشتند و گفت:آن به جای حسین (ع) و این به جای علی بن الحسین (ع) (حضرت علی اکبر) فرزند حسین، اگرچه هرگز برابر هم نیستند.

سر امام حسین

اسحاق بن حیوه [حیاه] حضرمی
از جنایتکاران لشگر عمر بن سعد در کربلا که علاوه بر دزدیدن لباس امام حسین(ع) مرتکب جنایات دیگر شد.در روز عاشورا، پس از شهادت حسین (ع)، لشگر عمربن سعد به جهت غارت لباس های او بر پیکر مقدسش حمله کردند. اسحاق بن حیوه، پیراهن آنحضرت را ربود و پوشید، در حالی که در آن پیراهن بیشتر از ۱۱۰ سوراخ از تیر و نیزه و شمشیر بود. اگرچه این عدد را به اختلاف ذکر کرده اند.

اسحاق بعد از این ماجرا مبتلا به مرض پیسی شده و موی سر و رویش ریخت.

سرانجام شوم زندگی او:
مختار ثقفی در زمان خونخواهی شهدای کربلا، دست و پای او و دوستانش را به بندهای آهنین بست و دستور داد آنقدر اسب بر بدن آنها تاختند تا هلاک شدند. (کتاب نفس المهموم)

شمربن ذی الجوشن
نام اصلی او شمرابن فرط ضیابی کلابی، از طایفه بنی کلاب، از فرماندهان جنایتکار و بی رحم سپاه کوفه و از بزرگترین قاتلان تاریخ، قاتل امام حسین(ع) و اصحاب ایشان بود. است. پدرش “ذی الجوشن” که در آغاز اسلام از مسلمان شدن امتناع کرد و به دعوت پیامبر اعتنایی نکرد، تنها وقتی که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکین شد، اسلام آورد و اسبی بنام “عرجاء” را بعنوان هدیه نزد پیغمبر برد ولی ایشان، هدیه او را قبول نکردند. از مادر “شمر” هم به پست فطرتی و پلیدی یاد شده و چون او دامنش به گناه بی عفتی آلوده شده بود لذا این فرزند (شمربن ذی الجوشن) از راه نامشروع به دنیا آمد. شمر، مردی زشت رو و پیس و آبله رو، و از روسای هوازن بود.

اوج جنایت و شقاوت این مرد از روز عاشورا دهم محرم سال ۶۱ هجری در کربلا است. در آن روز او فرمانده پیاده های لشگر کوفه بود و جنایات بسیار را مرتکب شد. زمانی هم که بسیاری از اصحاب امام حسین شهید شدند، دشمنان امام، به طرف خیمه ها حمله کردند و شمر فریاد زد که آتش بیاورید تا خیمه ها و اهلش را بسوزانم. در این موقع امام علیه السلام در مقابل شمر فرمود:ای پسر ذی الجوشن، خدا ترا به آتش دوزخ بسوزاند. وای برشما، اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید و بعد حضرت خواستند که تا من زنده ام به حرم من تعرض نکنید که شمر از کلام امام شرم کرد و برگشت.

ابا عبدالله

این جنایتکار، در آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که امام علیه السلام جراحت های زیادی در سر و بدن داشتند، دستور داد تا حضرت را از پشت، تیرباران کردند و سپس آن خبیث کثیف، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه فرزند رسول خدا نشست و سر مقدس حضرت را از تن جدا کرد. او بعد از شهادت امام و همه یاران حضرت، می خواست خیمه گاه خاندان وحی را آتش بزند و علی بن حسین، زین العابدین را به قتل برساند که دیگران مانع شدند.

سرانجام او:
بعد از قیام مختار و پس از فرارهای پی در پی ، به قریه «کلتانیه» رفت اما توسط سپاهیان مختار محاصره شد، به طوری که فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد.

بشر بن خوط الهمدانی قانصی
قاتل حضرت جعفر بن عقیل از شهداء کربلا که از سرسپردگان عمربن سعد در واقعه کربلا در سال ۶۱ هـ.ق بود که دستش به خون شهداء دیگر آلوده شد.

جعفر بن عقیل برادر مسلم بن عقیل و مادرش خوصاء یا (ام الثغر) دختر عامر از طایفه بنی کلاب است.جعفربن عقیل در روز عاشورا پس از برادر خود به میدان جنگ رفته و پس از کشتن برخی از افراد دشمن به دست «بشر بن خوط» به شهادت رسید. در برخی مقاتل آمده است که جعفر بن عقیل به دست شخص دیگری شهید شده است.

جعفر بن عقیل

سرانجام او:
عبدالله بن کامل یکی از نیروهای تحت امر مختار به دستور او به دنبال «بشر و همدستش عثمان بن خالد» رفت. ابن کامل با عده ای هنگام نماز عصر، نزدیک مسجدی در قبیله «بنی دهمان» رفت و به افراد آن قبیله گفت:

این دو نفر را برای من بیاورید که اگر اینکار نشود گناه همه قبیله تان از روز خلقت تا قیامت برگردن من باشد که شما را نکشم. آنها بشر بن خوط و عثمان بن خالد را، در جبانه کوفه (میدان یا قبرستان) به هنگام فرار به طرف جزیره (شمار عراق) دستگیر کرده و نزد «ابن کامل» آوردند. او به دستور مختار، گردن آنها را زد و جسدشان را در آتش سوزاند. «لعنة الله علیهم».

عبدالله بن عقبه غنوی
قاتل ابوبکر بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام در عاشورا ۶۱ هـ.ق در کربلا! وی از طایفه غنی می باشد.

ابوبکر فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش رمله، برادر حضرت قاسم بود که سال ۶۱ هـ.ق در واقعه عاشورا، به دفاع از امام حسین(ع) به میدان جنگ رفت و نبردی شجاعانه کرد و با ضربت «عبدالله بن عقبه» به شهادت رسید. (دمع السجوم ص۴۰۸)

اکثر مورخین، وی را قاتل این شهید می دانند و عده معدودی قاتل او را («حرمله» و یا «زجر بن بدر») گفته اند. از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند:وی به دست عقبه غنوی به شهادت رسید. اشعاری در همین رابطه از «سلیمان بن قته» سروده شده که:یک بیت آن چنین است:

وعند غنی قطرة من دمائنا *** سنجزیهم یوما بهاحیث حلت

یعنی:در طایفه غنی، قطره ای از خون ما وجود دارد و روزی مناسب از آنان انتقام می گیریم.

ابوبکر

سرانجام او:
در زمان قیام مختار، سال ۶۶ هـ.ق که به خونخواهی اباعبدالله الحسین و یارانش برخاست، عده ای را مأمور کرد تا دنبال «عقبه غنوی» رفته و او را دستگیر کنند ولی او به بصره و به نقل برخی به «جزیره» فرار کرده بود، مختار دستور داد تا خانه اش را ویران و اموالش را مصادره نمودند.

سنان بن انس (بن عمرو) نخعی
از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در عاشورا (۶۱ هـ.ق) که امام حسین (ع) را به شهادت رساند. او یکی از جانیان بزرگ تاریخ است که در واقعه کربلا در شنیع ترین جنایت ها، نامش مطرح است.

زمانی که لشگر عمرسعدبه امام حمله کردند، هر کسی از یک سو آن حضرت را آماج تیر و نیزه قرار داد. تمام مقاتل اتفاق نظر دارند بر اینکه:سنان بن انس در آخرین لحظه، نیزه ای بر پشت آن حضرت زد. و آن حضرت از اسب بر زمین افتاد و نیزه از سینه اش بیرون زد، آن ملعون سپس در گلوی امام علیه السلام، تیری فرو کرد. «لمعات الحسین».

بعدا به خاطر این جنایت، از «ابن زیاد»، درخواست جایزه کرد. (برخی این جنایت را از شمر یا خولی دانسته اند).

سنان بعد از پایان واقعه تلخ روز عاشورا و شهادت حسین بن علی (ع)، بر در خیمه عمر بن سعد آمد و با صدای بلند فریاد زد:شترم را از سیم و زر (طلا و نقره) بار کن که من پادشاه با منزلت و با فر و شکوهی را کشتم که بهترین پدر، مادر و نسب را داشت. عمربن سعد با عصبانیت به او گفت:گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز عاقل نبوده ای. بعد دستور داد او را به درون خیمه آوردند چون سنان وارد خیمه شد با چوبدستی خود چند ضربه به او زد و گفت:ای احمق، اینگونه حرف می زنی؟ به خدا سوگند اگر ابن زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت را خواهد زد!

شهادت امام

بعد از این جنابت بزرگ، اطرافیان سنان بن انس و مردم دیگر به او می گفتند:تو حسین پسر علی و پسر فاطمه دختر رسول الله را کشته ای. تو بزرگ ترین و مهم ترین شخص عرب را کشتی. نزد امرای خود برو و پاداش خویش از آنها بخواه، وظیفه است اینکه نعمتی بیکران طلب کنی. اگر آنها تمام خزائن و بیت المال ها را به تو ببخشند، در برابر این قتل که تو انجام داده ای، کم و ناچیز است، و هنوز حق ترا ادا نکرده اند. زیرا تو کار مهمی کردی!

پس از مدتی حجاج ثقفی در زمان خود روزی از اطرافیانش پرسید:هر کس به دولت بنی امیه هر خدمتی کرده، برخیزد. جماعتی برخاستند و خدمتشان را بازگو کردند و سنان بن انس برخاست و گفت:من کشنده حسینم. تا آنجا که توانستم به تنهایی او را تیر و شمشیر زدم تا کشته (شهید) شد. حجاج گفت:نیکوخدمتی است.

چون سنان به منزلش برگشت، زبانش بسته و لال و عقلش زایل و دیوانه شد و تا زمان مردن و هلاک شدنش، در همان جا که نشسته بود، غذا می خورد و تخلی می کرد.

هلاکت سنان بن انس:
در اینکه پایان کار و سرانجام او چه بوده است، چند نقل وجود دارد:

سنان بن انس، بعد از کشتن حسین بن علی علیه السلام، نزد عبیدالله بن زیاد رفت و بی آنکه صله و جایزه ای بگیرد به دستور ابن زیاد، گردنش را زدند.
مختار ثقفی، سال ۶۶ هـ.ق، که به خونخواهی حسین بن علی و یارانش (ص)، قیام کرد، و بعضی از قتله کربلا را گرفت و به مجازات رساند، مأمورانش سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده خانه اش را ویران نمودند و بند بند انگشتانش را از هم جدا کرد، سپس دست و پایش را بریده و در دیگی از روغن زیتون جوشان انداخت و او دست و پا می زد تا مرد. (لهوف، مثیرالاحزان)
وی بعد از واقعه کربلا، در زمان قیام مختار و خونخواهی او در نبرد با سپاه ابن زیاد، به رهبری ابراهیم اشتر، اسیر شد. ابراهیم وقتی جنایات سنان بن انس را از زبان خودش شنید. او را با اعمال شاقه مجازات کرد، همین که سنان در آستانه مرگ قرار گرفت سرش را بریدند و بدنش را سوزاندند. (حکایة المختار ص ۴۵)
زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد، به دنبال سنان بن انس فرستاد که می گفت من حسین را کشته ام. ولی او به بصره فرار کرده بود، لذا مأموران مختار نتوانستند بر او دست پیدا کنند و فقط خانه اش را ویران کردند. (نفس المهموم)
عذاب در عاشورا

اخنس بن مرثد حضرمی
از عناصر خبیث در لشکر عمر بن سعد در واقعه عاشورا بود که عمامه امام حسین (ع) را ربود به همراه ۹ نفر دیگر با اسب بر بدن آن حضرت تاختند و استخوان سینه و پشت و پهلوی مبارکش را شکستند. و بعدا نزد عبیدالله بن زیاد رفته و جایزه اندکی گرفتند.

سرانجام او:
مختار ثقفی در زمان قیام خود، نخست همین جماعت را آورد و دست ها و پاهایشان را با میخ های آهنین بر زمین بست و دستور داد تا با اسب های تازه نعل، آنقدر بر بدن پلیدشان تاختند تا گوشت و پوست و استخوانشان در هم کوبیده شده و هلاک گشتند.(کتاب نفس المهموم و ناسخ التواریخ)

در تاریخ طبری روایتی است که اخنس بعد از جنایاتش در کربلا، در جنگی دیگر در حالیکه ایستاده بود تیری ناشناس قلب او را نشانه گرفت و کشت.

عمامه امام حسین

حکیم بن طفیل طایی سنبسی
از عناصر خبیث دشمن که در قتل حضرت اباالفضل(ع) شرکت داشت. او از قبیله «طی» و از همین جهت طائی می گفتند. در روز عاشورا، زمانی که حضرت عباس علیه السلام، به سمت رود فرات رفت تا برای خیمه های امام حسین علیه السلام آب بیاورد، حکیم همراه «زیدبن ورقاء» در یکی از نخلستان های اطراف کمین کرد و بطور ناگهانی به حضرت اباالفضل حمله برد و دستان حضرتش را قطع کردند.

و چون سپاه دشمن، آن حضرت را احاطه کردند، به تنهایی با آنها آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. بعد از شهادت حضرت عباس علیه السلام حکیم جامه و سلاح او را به سرقت برداشت.

وقتی به کوفه به حضور ابن زیاد رفت، اظهار خوش خدمتی کرده و گفت:ما در روز عاشورا بر پیکر حسین اسب تاختیم ولی عبیدالله به آنها جایزه اندکی داد.

سرانجام کار او:
مختار ثقفی، در سال ۶۶ هـ.ق، عبدالله بن کامل شاکری را با عده ای مامور کرد تا حکیم بن طفیل را دستگیر کردند. آنها پس از دستگیری و برهنه کردن او گفتند:تو بودی که فرزند علی علیه السلام را بعد از کشتن برهنه کردی و تو گفتی که بر حسین علیه السلام، تیر انداختی و کارگر نشد، حال ما بر تو تیر می افکنیم تا کارگر شود و آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و بر زمین افتاد و به هلاکت رسید.

کربلا

عبیدالله [عبدالله] بن حصین ازدی
از سرهنگان لشگر عمر بن سعد و از عناصر خبیث در کربلا که از عطش حسین بن علی علیه السلام و یارانش اظهار خوشحالی می نمود!

روز هفتم محرم سال ۶۱ هـ.ق، در نهضت حسینی در کربلا که عمربن سعد به دستور «ابن زیاد» آب فرات را بر سپاه حسینی بست و بسیاری از لشگرش را در اطراف آنجا فرستاد تا میان حسین و یارانش با آب، مانع شدند، «عبدالله بن حصین ازدی» در میان لشگر عمر سعد حاضر بود آنان را در اینکار همراهی و به این عمل، افتخار می کرد. از بین قبیله بجیله با صدای بلند فریاد زد و گفت:ای حسین، این آب را که همرنگ آسمان می بینی، به خدا قطره ای از آن را نچشی تا از تشنگی بمیرید.

حسین بن علی (ع) او را نفرین کرد و فرمود:خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز! (طبری)

سرانجام او:
حمید بن مسلم تاریخ نگار کربلا روایت می کند:من بعد از واقعه کربلا او را (عبدالله بن حصین ازدی) که بیمار بود، ملاقات کردم و به آن خدائیکه معبودی جز او نیست، دیدم آب می آشامید تا شکمش پر می شد، آنگاه آن را قی می کرد (برمی گرداند) و فریاد می زد:تشنه ام، تشنه ام دوباره آب می خورد تا شکمش بالا می آمد و باز فریاد می زد:العطش، العطش و سیراب نمی شد. و دائما همین کارش بود تا جانش در آمد و هلاک شد.

آب فرات

قاتل عبدالرحمان بن عقیل
او از طایفه «بنی دهمان» و جزو سربازان و سرسپردگان عمربن سعد بود که در سال ۶۱ هـ.ق در سرزمین کربلا حاضر و دستش به خون شهداء دیگر آلوده شد.

نامش به گونه مختلفی چون، عثمان بن خالد بن اسیر (اشتر) جهنی، اسید الجهنی، و تنها در زیارت ناحیه عمربن خالد بن اسد الجهنی، و دیگر عثمان بن خالد بن اسیر خثعمی، و عثمان بن خالد بن رشیم، در تاریخ آمده است.

اکثر مورخین، او را قاتل عبدالرحمن، برادر مسلم بن عقیل در روز عاشورا می دانند و برخی دیگر بر این باورند که او با همدستی «بشر بن سوط (خوط) همدانی»، عبدالرحمن را به شهادت رسانده و لباس های او را درربودند.

سرانجام او:
مختار ثقفی پس از قیام خود در سال ۶۶ هـ.ق، «عبدالله بن کامل»، یکی از نیروهای تحت امرش را به دنبال عثمان بن خالد فرستاد. آنها به دستور مختار گردن او را زدند و جسدش را سوزاندند.

هانی بن ثبیت حضرمی
از قاتلین شهداء کربلا که دستش به خون چند شهید آلوده بوده است!

در روز عاشورا ۶۱ هـ.ق، آن زمان که عبدالله ابن عمیر کلبی، یکی از یاران امام حسین علیه السلام به میدان جنگ آمد و با دشمن روبرو و تعدادی از آنها را به زمین انداخت، هانی بن ثبیت با همدست خود بکیر بن حی تمیمی، به مقابله او آمده و عبدالله را که تا آن لحظه استقامت و شجاعت عجیبی داشت، به شهادت رساندند.

همچنین او قاتل عبدالله فرزند علی بن ابیطالب و برادر حضرت ابالفضل(ع) می باشد. برخی از مورخین، هانی را قاتل جعفر بن علی(ع) نیز می دانند. جعفر برادر دیگر حضرت اباالفضل و مادرش حضرت ام البنین و ۱۹ ساله بود که بعد از برادرش عبدالله به میدان رفت و دلیرانه جنگید تا به شهادت رسید. هانی یکی از گروه ده نفری بودند که بر پیکر امام حسین پ(ع) با اسب تاختند.

عبدالله

سرانجام او:
زمانی که مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و یاران او قیام کرد، این گروه را دستگیر نمود و دستور داد تا همه را به پشت خواباندند و با میخ های آهنی دست و پایشان را به زمین کوباند و آنقدر اسب هایی با نعل آهنین بر بدن های آنها تاختند تا هلاک شدند و بعد جسدهای آنها را در آتش سوزاند.

عمر بن سعد
عمر بن سعد معروف به “ابن سعد” فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال ۶۱ هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و شقاوت، زبانزد خاص و عام است. پدرش سعدبن ابی وقاص، از سرداران صدر اسلام بود. امام حسین علیه السلام به کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (ع) بیعت بگیرد، ابن سعد با بعضی از اشراف کوفه، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو، مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خودکرد، ولی این مرد به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش نمود. در همین زمان، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری (ری) منصوب کرد. ابن سعد با ۴۰۰۰ سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع)، به سوی کوفه رسید. عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند، حکومت ری از دست او خواهد رفت، به همین علت با لشگر خود به طرف کربلا رفت.

روز عاشورا

روز دوم یا سوم محرم سال ۶۱ هـ ق در کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با “یزید بن معاویه” بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع امام حسین از بیعت با یزید را دید برای اینکه نشان دهد که در جنگ با امام (ع) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی و یارانش فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند.

او پس از شهادت امام (ع) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنها با اسب بتازند. روز ۱۲ محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان حسین بن علی (ع) را به کوفه برد. وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت ری را به او پس بدهد. عمرسعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری به او، وصال نمی دهدخودش را چنین توصیف کرد:هیچ کس بدتر از من به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را پایمال و خویشاوندی را قطع کردم.

سرانجام او:
بعد از واقعه کربلا، تا مدتها از ترس کشته شدن توسط مردم، پنهان می شد. پس از فرارهای مداوم به دستور مختار ثقفی دستگیر شده و به نزد او آورده شد. سال ۶۶ هـ ق، در مجلس عمربن سعد به همراه پسرش به قتل رسید. مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (ع) فرستاد.

عبدالرحمان بن ابی خَشکارَه بَجَلی [جَبَلی] از نیروهای تحت امر عمر بن سعد در کربلا بود. روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق، مسلم بن عوسجه اسدی یکی از یاران امام حسین(ع) در جنگ تن به تن با دشمن توسط عبدالرحمن به درجه رفیع شهادت رسید. در بعضی نقل ها عبدالله گفته شده فرزند ابی خشکاره با همدستی عبدالله ضبابی و مسلم بن عبدالله ضبابی (خبابی) او را شهید کردند.

این افراد که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه آمده، مورد لعنت امام زمان علیه السلام قرار گرفته اند.

نیزه

سرانجام او:
سال ۶۶ / ۶۷ هـ.ق، در زمان قیام مختار ثقفی، عبدالرحمان بدست مأموران او دستگیر شد. همین که مختار چشمش به عبدالرحمان و همدستش افتاد فریاد زد:یا قتله سید شباب اهل الجنه:ای قاتلان و کشندگان نیکان و آقای جوانان بهشت! دیدید که چگونه خداوند شما را به دست انتقام سپرد. بلافاصله دستور داد آنها را در مقابل بازار و ملاء عام، گردن بزنند.

عمرو بن سعد بن نفیل ازدی
قاتل حضرت «قاسم بن الحسن بن علی (ع)» و سرسپرده حاکمان بنی امیه در کربلا!

حضرت قاسم که پدرش امام حسن مجتبی (ع) و مادرش «رمله» نام داشت، روز عاشورا سال ۶۱ هـ.ق در حالی که هنوز به سنت بلوغ نرسیده بود، با اجازه از عموی خو امام حسین(ع) به میدان جنگ رفت تا با دشمنان اسلام نبرد کند. عمروبن سعد بن نفیل، قسم خورد که به او حمله کند و اینکار را کرد و شمشیری بر فرق مبارک قاسم زد و او را به شهادت رساند.

سرانجام او:
حمید بن مسلم گوید:حسین بن علی (ع)، مانند شیری غضبناک با شمشیرش به عمرو بن سعد حمله کرد. او دستش را سپر کرد ولی آنحضرت با شمشیر، دستش را از آرنج جدا کرد و عمرو، از شدت درد چنان فریادی زد که سپاهیان شنیدند و همه اهل کوفه حمله کردند تا او را از دست امام علیه السلام نجات دهند ، اما هجوم همان اسب سواران باعث شد تا آن مرد خبیث بیفتاد و نتواند از زمین حرکت کند و زیر سم ستوران پایمال و هلاک شد.

شهادت مظلومانه

قیس بن اشعث
از فرماندهان و سرسپردگان بنی امیه و سپاه عمر بن سعد. پدرش «اشعث بن قیس کندی» و برادرش «محمد بن اشعث» که هر کدام جداگانه پرونده سیاهی در دشمنی با «آل الله» داشتند. جعده نیز خواهر او بود که قاتل و همسر امام حسن مجتبی امام دوم شیعیان است. در سال ۶۰ هـ.ق، او به همراه عده ای دیگر طی نامه ای از امام حسین(ع) به آمدن به کوفه دعوت کرده و آمادگی خود را برای یاری آنحضرت اعلام کرد. اما بعد دعوت خود را انکار نمده و به لشکر شام ملحق شد.

روز عاشورا (دهم محرم سال ۶۱ هـ.ق) به عنوان فرمانده قبیله «کنده و ربیعه» در سپاه عمربن سعد بود و با حسین بن علی علیه السلام و یارانش جنگ سختی کرد.

پس از شهادت حسین علیه السلام که کوفیان به غارت اموال و خیمه های آنحضرت پرداختند، این مرد خبیث، قطیفه خز (رولباسی) امام را برداشت و سرقت کرد. از همین جهت به او «قیس القطیفه» میگفتند.

سرانجام او:
به روایت خوارزمی و دیگران، وی به مرض «جذام» مبتلا شد و آنقدر بر خانواده اش ناهموار بود که آنها از او دوری کرده، و از خانه بیرونش انداختند و در مزبله (جائی که مدفوع انسان و حیوانات را می ریزند) افکندند و در حالی که زنده بود سگ ها گوشتش را می خوردند. در برخی اقوال آمده که:

او که در دوران قیام مختار ثقفی متواری بود، مأموران مختار دستگیرش کرده و به قتل رساندند. (فرهنگ عاشورا محدثی)

علی اصغر

بحدل [بجدل] بن سلیم کلبی
از عناصر خبیث لشگر عمربن سعد در کربلا بود که در عاشورای سال ۶۱ هـ.ق پس از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) برای غارت اموال و لباس های او، بر جسد مقدسش حمله ور شدند و «بجدل بن سلیم، لعنة الله علیه» انگشت آن حضرت را با انگشترش برید و به سرقت برد. و این انگشتر، غیر از انگشتری رسول خدا بود که از ذخایر نبوت است.

سرانجام او:
مختار ثقفی در پی قیام خود برای خونخواهی شهداء کربلا، پس از دستگیری بجدل، دستور داد تا هر دو دست و پای او را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا هلاک شد و مرد.

مالک بن نسیر بدی
از افراد خبیث، جانی و جاسوس در سپاه عبیدالله بن زیاد بود.

آن زمان که حر بن یزید ریاحی در میان راه مکه تا کربلا، در برخورد با امام حسین (ع) می خواست مانع حرکت آن حضرت شود، مالک بن نسیر، به عنوان مأمور و جاسوس نامه ای از طرف عبیدالله بن زیاد برای حر نامه ای آورد که مضمونش چنین بود:

“به مجرد رسیدن این نامه و فرستاده من، حسین را نگاه دار و در منطقه خشک و بی آب و علفی او را فرود آور، به پیک خود دستور داده ام دائما با تو باشد و از تو جدا نشود تا دستورم را اجرا کنی والسلام.”

یکی از یاران امام علیه السلام، بنام ابوالشعثاء کندی، مالک را شناخت، به او گفت:تو مالک بن نسیر بدی هستی؟ گفت:بله. ابوالشعثاء (که نام اصلی او یزید بن زیاد مهاصر) است گفت:مادرت در عزایت بگرید، این چه پیامی است که آورده ای؟

شهادت مظلومانه امام

مالک گفت:من از امام خود اطاعت کردم و به بیعت خودم با او وفا نمودم. ابوالشعثاء گفت:ولی پروردگارت را نافرمانی کردی و در هلاکت خود از امامت پیروی کرده ای و ننگ و آتش دوزخ را برای خود خریده ای! آیا نشنیده ای که خدا در قرآن می فرماید:آنان را پیشوایان قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند و روز قیامت یاری نخواهند شد. (سوره قصص آیه ۴۱)

و مالک دیگر از جواب درمانده شد.

به دنبال این پیک و این نامه، حر بن یزید ریاحی، حسین بن علی علیه السلام و یارانش را مانع شد و در همان صحرای خشک و بی آب (کربلا امروز) آنها را پیاده کرد و این روز دوم محرم سال ۶۱ هـ.ق بود. در روز عاشورا و آخرین لحظات حیات امام حسین علیه السلام که هر کدام از سپاه کوفه از سویی به آنحضرت حمله می کردند، مالک بن نسیر پس از دشنام دادن به امام حسین(ع) با شمشیر بر سر حضرتش زد و حسین (ع) «برنس» یا «قلنوه» بر سر داشت (این همان کلاه بلندی است که در جنگها بر سر می گذارند) کلاه پاره شد و شمشیر به سر مبارک اصابت کرد، خون جاری و کلاه پر از خون شد.

سیدالشهداء علیه السلام، او را نفرین کرد و فرمود:به دست راست خود نخوری و نیاشامی و خداوند ترا با ستمکاران محشور کند. حضرت آن کلاه را انداخت و با دستمالی زخم سر را بست و کلاه دیگری بر سر گذاشت و عمامه بست مالک خبیث آمد و آن کلاه را (که گفته اند از خز بوده) با خود به سرقت برد.

سرانجام او:
در سال ۶۶ ه.ق به دستور مختاردستگیر شد .مختار دستور داد تا دست و پای او را بریدند و گفت:او را به این حال بگذارید آنقدر به خود بپیچد تا هلاک شود آنها چنین کردند. آنقدر از دست و پایش خون رفت و به خود پیچید تا مرد و به آتش دوزخ واصل شد. لعنة الله علیه. (نفس المهموم)

کربلا

صالح بن وهب یزنی جعفی
از قاتلین حضرت سیدالشهداء و جانیان لشگر عمربن سعد بود. درروز عاشورا، آنگاه که حسین بن علی (ع) به میدان آمد، عمر سعد دستور داد تا لشگرش از هر سو بر آن حضرت حمله کنند. ۴۰۰۰ کماندار تیر می زدند و شمر با چند نفر پیادگان نظام از جمله صالح بن وهب، خولی، سنان بن انس و … به طرف خیمه های امام که اهلبیت آن جا بودند، رفتند که امام (ع) فریاد زد:ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید. من و شما با همدیگر کارزار می کنیم، بر زنان گناهی نیست، تا من زنده ام آن سرکشان را از اهل و عیال من بازدارید.

شمر داد که از حرم این مرد دور شوید و به خودش حمله کنید. سپس دشمنان از هر سو آنقدر نیزه و شمشیر به بدن امام زدند تا مانند خارپشت شد. چون از شدت ضعف و جراحات و تشنگی، چند لحظه ای ایستاد، صالح بن وهب نیزه ای بر پشت آن حضرت زد و حضرت در حالی که می فرمود:بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، بر روی گونه راست، از اسب بر زمین افتاد.

این ملعون نیز از گروه ده نفری بودند که بر پیکر امام با اسب تاختند.

سرانجام او:
سال ۶۶ هـ.ق،مختار ثقفی به خونخواهی حسین(ع)دستور داد این گروه را دستگیر کرده و همه را به پشت بخوابانند و با میخ های آهنی دست و پایشان را به زمین کوبید. آنگاه با اسب هایی که نعل آهنین داشت بر بدنشان تاختند تا هلاک شدند. سپس جسد آنها را سوزاندند.

About ادمین

Check Also

۳۰ صفر، شهادت امام رضا (ع)/ ماجرای مسمومیت و به شهادت رسیدن امام رضا (ع)

حضرت علی‌بن موسی الرضا (ع) امام هشتم شیعیان در پایان ماه صفر سال ۲۰۳ هجری …